• خطبه ها
  • خبر از فتنه
مترجم : سید علی نقی فیض الاسلام

خبر از فتنه

 (92) و من خطبة له ( عليه ‏السلام  ) أَمَّا بَعْدَ أَيُّهَا النَّاسُ فَأَنَا فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا وَ اشْتَدَّ كَلَبُهَا فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَوَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونَنِي عَنْ شَيْ‏ءٍ فِيمَا بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِائَةً وَ تُضِلُّ مِائَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا وَ سَائِقِهَا وَ مُنَاخِ رِكَابِهَا وَ مَحَطِّ رِحَالِهَا وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً وَ لَوْ قَدْ فَقَدْتُمُونِي وَ نَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ الْأُمُورِ وَ حَوَازِبُ الْخُطُوبِ لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السَّائِلِينَ وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ الْمَسْئُولِينَ وَ ذَلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ وَ كَانَتِ الدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ الْبَلَاءِ عَلَيْكُمْ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ لِبَقِيَّةِ الْأَبْرَارِ مِنْكُمْ إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ نَبَّهَتْ يُنْكَرْنَ مُقْبِلَاتٍ وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ يَحُمْنَ حَوْمَ الرِّيَاحِ يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ

« 274»

بَنِي أُمَيَّةَ فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خُصَّتْ بَلِيَّتُهَا وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيهَا وَ أَخْطَأَ الْبَلَاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَنِي أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبَابَ سَوْءٍ بَعْدِي كَالنَّابِ الضَّرُوسِ تَعْذِمُ بِفِيهَا وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا لَا يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعاً لَهُمْ أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ وَ لَا يَزَالُ بَلَاؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتَّى لَا يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا كَانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبِّهِ وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً وَ قِطَعاً جَاهِلِيَّةً لَيْسَ فِيهَا مَنَارُ هُدًى وَ لَا عَلَمٌ يُرَى نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجَاةٍ وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعَاةٍ ثُمَّ يُفَرِّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخَوْفَ فَعِنْدَ ذَلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ بِالدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا لَوْ يَرَوْنَنِي مَقَاماً وَاحِداً وَ لَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُورٍ لَأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونَنِيهِ .  

« 278»


ص275  از خطبه ‏هاى آن حضرت عليه السّلام است (كه پس از خاتمه جنگ نهروان فرموده و از خطبه ‏هاى مشهوره آن بزرگوار مى ‏باشد كه در آن فضائل و مناقب خود را شرح داده و براى جهّال و غافلين مقام و منزلت خويش را بيان كرده تا بدستور او رفتار نموده امر و فرمانش را پيروى نمايند، و بعد از آن از فتنه و فساد بنى اميّه و سختي هايى كه در زمان سلطنت و پادشاهى هر يك از آنها بمردم وارد شده و انقراض دولت آنان خبر داده): (1) پس از حمد و ثناى الهىّ و درود بر پيغمبر اكرم، اى مردم من چشم فتنه و فساد را كور كردم (با طلحه و زبير و پيروانشان در جنگ جمل و با معاويه و لشگرش در جنگ صفّين و با خوارج در نهروان جنگيده نگذاشتم فسادشان عالم گير گردد) و غير از من كسى بر (دفع) آن فتنه و فساد جرأت نداشت، پس از آنكه تاريكى آن موج زده و سختى آن رو به افزونى نهاده بود (همه جا را فتنه فرا گرفته هيچكس نمى ‏دانست چه بايد كرد، زيرا اهل اسلام حكم جنگيدن با اهل قبله را از آن پيش ندانسته جرأت بر آن نداشتند، چنانكه ابن عمر و سعد ابن مالك و ابو موسى و مانند ايشان از آن حضرت كناره كرده گفتند: از اين فتنه‏ اى كه در ميان مسلمانان واقع شده اجتناب و دورى سزاوار است) پس (چون بهمه چيز دانا هستم احكام و مسائل دين خود را) از من بپرسيد پيش از آنكه مرا نيابيد، و (بحكم عقل و نقل جرأت نيست كسي را جز علىّ ابن ابى طالب و ائمّه طاهرين عليهم السّلام كه در بالاى منبر بگويد: فاسألوني قبل أن تفقدونى يعنى بپرسيد از من پيش از آنكه مرا نيابيد. زيرا پرسشها بيشمار و گوناگون است، بعضى راجع بمعقول و برخى مربوط بمنقول و دسته‏اى در باب عالم شهود و پاره‏اى در باره عالم غيب و همچنين راجع به گذشته و يا آينده و يا زمان حال باشد، و ممكن نيست كسى بتواند اين پرسشها را پاسخ گويد مگر كسي كه از جانب خداوند تأييد شده و از منبع علم و حكمت و سرچشمه كمال و معرفت، علوم اوّلين و آخرين را آموخته باشد) (2) سوگند بآن كسيكه جان من بدست قدرت او است از اين زمان تا قيامت چيزى (خبرى) را از من سؤال نمى‏ كنيد و از گروهى كه صد كس (كمتر يا بيشتر) را هدايت نمايند و صد كس را گمراه سازند (مردمى كه زمامدار شوند و سبب رستگارى يا گمراهى گردند) پرسش نمى‏ نمائيد مگر آنكه بشما خبر  

 ص276

مى ‏دهم (پيش گوئى ميكنم) از خواننده و جلودار و راننده (زمامداران) آن گروه (مانند ساربانان كه شتران را بهر كجا بخواهند مى ‏كشانند) و از جاى فرود آمدن و بار گيرى (محلّ اجتماع) ايشان و از كسيكه از آنان كشته ميشود و آنكه از آنها مى‏ ميرد، (3) و اگر مرا نيابيد (ميان شما نباشم) و پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار بر شما فرود آيد بسيارى از سؤال كنندگان (بسبب حيرانى بسيار) سر در پيش خواهند افكند (و خاموش بوده راه نجات از آن پيش آمدهاى بد و كارهاى دشوار را نمى‏ يابند) و بسيارى از پاسخ دهندگان (بسبب جهل و نادانى از پاسخ گفتن) ترسناك (و عاجز) باشند، و اين در وقتى است كه جنگ بسيار ميان شما واقع گشته و (فتنه و فساد آن) سخت گردد، و (بسبب گرفتارى و بيچارگى) دنيا بر شما تنگ شود كه روزهاى بلاء (مدّت سختى) را دراز شماريد (هر ساعتى را روزى يا بيشتر پنداريد) تا اينكه خداوند نيكوكاران از شما را فتح و فيروزى دهد، (4) هرگاه فتنه‏ ها (بمردم) رو آورد (باطل بحقّ و فساد و بصلاح) اشتباه مي شود، و زمانيكه از بين برود (و فتنه جويان مضمحلّ و نابود شوند، مردم را بباطل و فساد) آگاه سازد (آنگاه بحقّ و صلاح پى برده بجهل و نادانى خود اعتراف نمايند، زيرا) چون فتنه ‏ها رو آورد (نادرستي هاى آنها) معلوم نيست، و چون پشت گرداند (از بين برود) شناخته شود (مادامى كه فتنه و فساد بر پا است حقّ ناپيدا است و چون آتش آن فرو نشيند حقّ آشكار گردد) فتنه ‏ها (در همه جا) مانند دور زدن بادها دور مى‏زند، به شهرى مى‏رسد و از شهرى مى‏ گذرد (فتنه جويان همه جا مشغول فساد و تباهكارى مى ‏باشند، گاهى مردم شهرى به آتش آنان سوخته گاهى از آن شهر گذشته مردم شهر ديگرى را مى‏ سوزانند). (5) آگاه باشيد ترسناكترين (بزرگترين و سختترين) فتنه ‏ها بر شما بنظر من فتنه بنى اميّه است (حرمت رسول خدا را هتك كرده سبطين آن بزرگوار امام حسن و امام حسين «عليهما السّلام» را بقتل رسانده خانه خدا را خراب نموده هشتاد سال بر روى منابر اسلام نسبت به امير المؤمنين جسارت نمودند و مردم را به دورى جستن از آن حضرت وادار كرده هر كس زير بار اين كار زشت نرفته او را كشته يا از شهرها بيرون كرده خانه ‏اش را خراب و ويران مى ‏ساختند و سنّت را بدعت و بدعت را سنّت مى ‏دانستند) پس آن فتنه ‏اى كور و تاريك است (راه صلاح و رستگارى در آن گمشده و زيانش در دين و دنيا هويدا است)  

 ص277

حكومت و سلطنت آن همه جا را فرا گيرد و بلاء و سختى آن مخصوص (پرهيزكاران و شيعيان) است، هر كسي كه در آن فتنه بينا باشد (با كارهاى زشت بنى اميّه مخالفت نمايد) بلاء و سختى باو رو آورد، و كسيكه نابينا باشد (به كارهاى زشت آنان ايراد نكرده اوامر و نواهى آنها را پيروى كند) بلاء از او دور (در رفاه و آسايش) است، (6) سوگند بخدا بعد از من بنى اميّه براى شما زمامداران بدى خواهند بود، مانند شتر پير لگد انداز بد خو كه (هنگام دوشيدن دوشنده را) به دهانش گاز مى ‏گيرد، و به دستش (بر سر او) كوبيده به پايش لگد زند و از دوشيدن شير جلوگيرى نمايد (خلاصه نيكان را اذيّت و آزار رسانيده مى ‏كشند و از بيت المال مسلمين چيزى بمستحقّين نمى ‏دهند) همواره بر شما تسلّط دارند تا از شما كسيرا (روى زمين) باقى نگذارند مگر اينكه براى آنان سود داشته يا زيان بايشان وارد نياورد (از آنها پيروى كند يا لا اقلّ بر خلاف مقاصدشان سخنى نگفته قدمى بر ندارد) و همواره بلاء و تسلّط آنان (بر شما) برقرار است بطوريكه انتقام گرفتن يكى از شما از ايشان مانند انتقام گرفتن غلام از آقاى خود و تابع از متبوعش مى‏باشد (زير دست و مانند بنده زر خريد آنان هستيد كه نمى‏توانيد از حقوق خويش دفاع كنيد) (7) فتنه و فساد ايشان بد منظر و ترسناك و به رويّه مردم زمان جاهليّت (كه بجنگ و خونريزى و غارت و دزدى و بى عفّتى عادت داشتند) بر شما وارد مى ‏گردد، و نيست علامتى از هدايت و رستگارى در آن فتنه و نه نشانه‏ اى كه (راه حقّ بآن) ديده شود، ما اهل بيت از گناه آن فتنه ‏ها خواهيم رست (از رويّه فتنه جويان بيزارى جسته طبق دستور خداوند متعال رفتار خواهيم نمود) و در آن اوقات نمى ‏توانيم (كسيرا آشكار براه حقّ) دعوت نماييم، (8) سپس خداوند آن فتنه ‏ها را از شما دور گرداند مانند جدا كردن پوست از گوشت بوسيله كسيكه (بنى العبّاس) بايشان ذلّت و خوارى مى‏رساند و بجبر آنها را (به اطراف) سوق داده و از جام پر (از بلاء و مصيبت) آب مى ‏دهد، بجز زخم شمشير چيزى بآنها نبخشد و بجز خوف و ترس چيزى نپوشاند، (9) پس در آن هنگام (كه دولت بنى اميّه منقرض گشت همه آنان ضعيف و ناتوان و خوار شدند) قريش آرزو دارند كه دنيا و آنچه در آن است از دست داده بجاى آن يك بار مرا  

 ص278

ببينند هر چند بقدر كشتن شترى (ساعتى) باشد تا از ايشان بپذيرم تمام آنچه را كه امروز بعضى از آنرا خواستارم و بمن نمى‏ دهند (اگر قريش يعنى بنى اميّه بعد از همه سختيها و هرج و مرج در زندگى و ذلّت و بيچارگى كه از بنى العبّاس ديدند آن حضرت را مى‏ يافتند در پاى او افتاده زارى مى‏نمودند تا خلافت و حكومت ايشان را قبول فرموده زنگ ظلم و ستم و فتنه و فساد را از جهان بزدايد، و شاهد بر اين گفتار آنست كه تاريخ نويسان نقل كرده ‏اند و مشهور است: مروان ابن محمّد آخرين پادشاه بنى اميّه هنگاميكه در لشگر خراسان عبد اللّه ابن محمّد ابن علىّ ابن عبد اللّه ابن عبّاس را كه پيشواى لشگر بود ديد، گفت: اى كاش بجاى اين جوان علىّ ابن ابى طالب در زير اين بيرق پيشواى لشگر بود).